در دل پسزمینهای سرخفام و پرآشوب، زنی با چهرهای نجیب و نگاهی غمزده ایستاده است؛ اشکی چون مروارید از چشمش میلغزد و به آرامی بر گونهاش میچکد. اطراف او چهرههایی بیجان و سرد، همچون نقابهایی از گذشته، بر دوشهایش سنگینی میکنند. هر نقاب، پژواکیست از رازهای نگفته و رنجهایی که لب به سخن نگشودهاند. مروارید اینجا تنها زینت نیست؛ نمادیست از اندوهی ظریف، دردهای پنهان و سکوتی که درخشان است، اما سنگین.
این نقاشی، قصه زنیست که در میان نقشهای تحمیلشده و چهرههای بیاحساس، هنوز اشکش را بهسان گوهری انسانی حفظ کرده، گواهی بر رنج، اما نه شکست!
این نقاشی با تکنیک گواش روی مقوای وینزور اجرا شده. ابعاد آن 25×20 سانتی متر میباشد. برای خلق این طرح، از نقاشی و المانهای مختلفی الهام گرفته و اشکی که از چشم زن جاریست درواقع یک مروارید واقعی بوده که به نقاشی وصل شده. تاریخ اتمام آن در ٧ خرداد ١۴٠۴ است.